او پسرعموي احمد و محمود خيامي است که اين روزها به گوشه عزلت خزيده و دوران بازنشستگياش را سپري ميکند. گاهي به ديدارش ميروم وپاي صحبتهايش مينشينم وافسوس ميخورم چرا جامعه از وجود افرادي مثل احمد ومحمود خيامي محروم شده است. نميدانم تا چه اندازه اين خانواده را ميشناسيد اما من به خوبي با گذشته اين خانواده آشنا شدهام. بگذاريد با صراحت تمام بگويم؛ در تاريخ اين کشور اگر قرار است جدولي از بهترين کارآفرينان تهيه شود، بايد نام خانواده خيامي در صدر آن قرار گيرد اگرنه آن جدول، بازتاب واقعيتها نيست.
اين روزها همه داستانهاي متفاوتي از ورشکستگي شرکت ايران خودرو ميشنوند اما هيچ کس نميداند در اين شرکت بزرگ چه خبر است. ديروز توي تاکسي شنيدم که «ايران خودور ورشکسته شده ودولت با ضرب و زور پول نفت، اين شرکت را سرپا نگه داشته» راننده گفت: «من سالهايش کارگر ايران خودرو بودهام. پسرم هنوز در اين کارخانه کار ميکند و خبر موثق دارم که اوضاع اين کارخانه خراب است.»
داشتم به حرفهاي آقاي راننده گوش ميدادم که بحث خياميها را پيش کشيد «قدرشان را ندانستيم اما آدمهاي بزرگي بودند. هيچ کس هنوز به گرد آنها هم نرسيده است.»
اين جمله چقدر معني داشت. «هيچ کس به گرد آنها هم نرسيده است» راست ميگفت در 30 سال گذشته هيچ کس نتوانسته جاي آنها را بگيرد واکنون امپراتوري به يادگارمانده از آنها، درحال متلاشي شدن است.
شرکت ايران خودرو به گفته مردم، دارد ورشکسته ميشود. سود سهامش را صفر اعلام کرده وقرار نيست به هزاران سهامدارخود، سود پرداخت کند.
مدتهاست سهام اين شرکت بزرگ شيريني خود را از دست داده و ديگرجزو سهام تاپ بورس تهران نيست. من هنوز تعدادي از سهام اين شرکت را دارم اما راستش را بخواهيد، نه سهام، سهام خوبي است و نه شرکت، شرکت محکمي. پاسخگويي ايرانخودور به سهامداران هرسال بدتر ميشود و وضعيت سودآورياش هرسال بدتر.
85 سال پيش سيدي روحاني که هميشه شال سبزي به سر ميبست، درمشهد پسري به دنيا آورد که نامش احمد بود. سيد علي اکبر از هفت سالگي احمدش را به مدرسه فرستاد به اين اميد که درس بخواند و طبق سنت آن روزگار، کارمند دولت و حقوق بگير شود اما احمد عاشق کارهاي صنعتي به خصوص سر و کله زدن با اتومبيل بود. همين که از مدرسه بيرون ميآمد يک لنگ ميگرفت و به شست و شوي اتومبيلهاي کوچه خيابانها ميپرداخت و با به دست آوردن پول از اين راه به بودجه خانواده کمک ميکرد. کمي که بزرگتر شد چند آچار و پيچ و مهره و گاز انبر خريد و در کوچه و خيابان تعميرهاي ساده اتومبيل را انجام ميداد.
احمد بيشک، عاشق اتومبيل بود و روزها تا توان داشت، ماشين تعميرمي کرد. دستان کوچک احمد، در نوجواني آنقدر خراش برداشته بود که گويي دستان آهنگري بودند که عمري بر آهن کوفته بود.
دوستم روايت ميکند برادران خيامي در «فلكه برق» مشهد گاراژي خريدند و اتومبيلهاي بنز 180 و 190 را از تهران ميآوردند و در مشهد پس از بازسازي آن ميفروختند. اين اتومبيلهاي سواري دست دوم بود كه اين دو برادر در گاراژ خودشان آنها را تعمير ميكردند و به اصطلاح دستي به سر و روي ماشينها ميكشيدند و اغلب به طور اقساطي به رانندههاي تاكسي ميفروختند.
آن روزها محمود خيامي خودش لباس ميپوشيد، چكمه به پا ميكرد تا ماشينها را تعمير کند، روغنكاري، تعويض قطعات فرسوده، قطعات فرسوده اينها کارهايي بود که احمد انجام ميداد اما احمد خيامي كارهاي دفتر و حسابرسي را پيگيري ميکرد. اين كار را دو سال ادامه دادند، ماشينها را از تهران ميآوردند، تعمير ميکردند و به رانندهها به اقساط ميفروختند، بعد از مدتي به علت فعاليت زيادي كه در استان خراسان داشتند كارخانه بنز آلمان به پاس زحمات آنها، يك بنز كروكي دو در به آنها جايزه داد. بعد از چهار سال بود كه احمد خيامي به تهران رفت و در خيابان چراغ گاز يك مغازه كوچك زير پلهاي، اجاره كرد. خودش به طور مستقيم لوازم يدكي را ميخريد و به مشهد ميفرستاد و دلالبازي را اين وسط حذف كرد. بعد در همان جا هم مغازه لوازم يدكي باز كردند و كارشان را در تهران توسعه دادند تا آنجا كه ديگر بيشتر فعاليتهايشان در تهران بود. محمود خيامي هم همان زمان به تهران رفت. البته آن نمايندگي در مشهد را هم حفظ كردند كه تعميرات ماشين انجام ميداد و لوازم يدكي داشت. او کار را به همين منوال ادامه داد تا اينکه در سال 1328 عازم تهران شد و به اتفاق برادرش «ايران ناسيونال» را تاسيس و اجازه ساخت اتوبوس و بعدها اجازه ساخت اتومبيلسواري را از دولت دريافت کرد. ايران خودرو اينگونه به وجود آمد و مردان بزرگي بنايش را گذاشتند اما متاسفانه در روزهايي که کشور در آتش احساسات ميسوخت، براداران خيامي به اتهام سرمايهداري، مجبور به ترک کشور شدند. اجازه بدهيد به صراحت بگويم هيچ کدام از مديران ايران خودرو در سه دهه گذشته، جانشينان خوبي براي برادران خيامي نبودهاند اگر نه اين امپراتوري بزرگ، اينگونه از هم نميپاشيد.
محمد طاهري
منبع: روزنامه اعتماد ملی